آرزو

ساخت وبلاگ

خیلی وقه دیگه برای خودم نه آرزو می کنم،نه دعا! تازه گیا یه احساس خاصی پیدا کردم که اصلا هیچ

ذوق و شوقی در خودم نمی بینم.همیشه اصطلاح کوه یخ برای این حسم به نظرم میاد. دوست دارم

مثل یه کوه یخ آروم آروم آب بشم و تموم بشم. یه زمانی بود خیلی آرزو می کردم،آرزوهای بزرگ و کوچک

و برای به دست آوردنشون دعا و نذر و نیاز... ولی حقیقتش فکرشو که می کنم به هیچ کدوم نرسیدم و

دیگه به این نتیجه رسیدم که هیچ آرزو و دعایی نکنم!

حالا دیگه هیچی برام فرقی نداره... یه جمله ای هست همیشه برای دلداری آدمایی که دعاشون برآورده

نمی شه می گن:"حتما خدا خیر و صلاح ما رو بهتر می دونه، اگر این یکی رو نداده حتما بهترشو می ده"

الان که داشتم با خودم فکر می کردم به خدا گفتم می دونی اصلا دیگه هیچی برام مهم نیست،شاید

اگه همه ی اون آرزوهای قدیمی رو هم شفا بدی دیگه اصلا ذوق و شوقی برام ندارن..

اصلا برام مهم نیست چی می خواد بشه..دیگه بهتری و بدتریش برام اصلا فرقی نداره، 

شدم یه آدم خنثی که دیگه هیجانِ زندگی رو تو خودش کُشته!

زندگیم فقط شده خوردن و خوابیدن و کارای روزمره..... دیگه هیچی نمی خوام...هیچی!!

حتی اگه همه ی اینا آزمایش و چه می دونم از این جور حرفا باشه....

خسته ام.....هیچی هم شادم نمی کنه.....

خوبرویان عالم...
ما را در سایت خوبرویان عالم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : سیامک salib بازدید : 188 تاريخ : جمعه 10 آذر 1391 ساعت: 3:12